شاعر محمد حسین تبریزی تصمیم گرفت لقب شعری خودش را که در ادبیات قدیم ( تخلص) گفته می شد  تغییر دهد بنابراین از دیوان حافظ شیرازی فالی گرفت ،برای فالش کلمه شهریار درآمد و در کل ایران این لقب براسم او پیشی گرفت حتی او را کسانی که خواندن و نوشتن نمی دانند می شناسند و بخشی از شعر حماسی او را که به زبان ترکی نگاشته شده حتی کسانی که ترکی نمی دانند از حفظ می خوانند (حیدر بابا سلام) و این چیزی بود که من شخصاً زمانی که در کربلا هر ایرانی را که می دیدم ادر مورد این شاعر می پرسیدم  به عینه دیدم .فارسها این شاعر را به خاطر این استخاره (حافظی) لقب داده اند شاعر بین دو فرهنگ فارسی و ترکی زندگی کرد واز سرچشمه های ادبی آنها سیراب گردید .  در نزد او زبان مادریش (ترکی) در درجه اوّل اهمیت  و زبان رسمی  در مرتبه دوم اهمیت قرار داشت.شاعران ترک زبانی همچون نامق کمال ،توفیق فکرت و محمد عاکف ارصوی الگوی او در سرودن شعر ترکی بودند واز بین اینها نیز ارادت خاصی به توفیق فکرت داشت در قصیده خود به نام (وطن)خواست که از او تقلید نماید ولی ناموفق بود بنابراین قصیده اش را پاره کرد ، در فارسی از سعدی ، حافظ ،نظامی گنجوی و فضولی بغدادی تقلید می کرد ، شاعران مشرق زمین مخصوصاً در هند ، پاکستان ،ایران،ترکیه،آذربایجان،ترکمنهای عراق و برخی کشورهای ترک زبان از او تأثیر بسیار پذیرفتند ،و برخی برای شعر حماسی(حیدر بابا)نظیره نویسی کردند و برخی نیز جوابیه برای آن نگاشتند ، بعد از این که دانشگاه تبریز درجه دکترای  افتخاری را در ادبیات  به او اعطا کرد شهرت او با نام استاد شهریار در همه جا پیچید و حکومت ایران روز درگذشت این شاعر  را روز بزرگداشت  شعر و ادب  نامید و رهبر ایران سید علی خامنه ای با این بیان  او را توصیف کرد(شهریار شاعری است با دست آورهای بسیار ،ایشان افتخار مردم خود هستند چرا که او با وجود تنگ دستی شعر را وسیله کسب معاش خودش  قرار ندادند،و هرگز خود را به دربار  نزدیک ننمودند  و در واقع یک مبارز باجرأت و عاشق دین و کشورش بودند .شاعر نه دارای گرایشهای چپ بود و نه از اعضای جریانهای انتقادی  که در  قرن گذشته بر میدان ادب ایران خیمه زده بود به همین خاطر برای کارهای خود آنطور که باید اهتمام زیادی نورزید و به خاطر انگیزه های دینی و انسانی او ،ملی گرایان ترک در ایران توجهی به او نکردند و من این مسئله را زمانی که در سال 1999 با شاعر ملّی گرای  ترک علی تبریزی در خانه اش  در خیابان خیام تهران ملاقات کردم متوجه شدم. در این میان که محققان محافظه کاراو را پایه گذار بی رقیب شعر فارسی قلمداد می کنند واز سبک شعری  او تجلیل به عمل می آورند (سبک شهریار) که از نوع سهل ممتنع می باشد ،ـــ  سخنی که گفتنش سخت است و فهم آن آسان ــ این شخص  ارزشی برای شعرهای او قائل نبود.

شاعر پارسا زندگی کرد و در اوخر عمر خود در سال 1988فقط مشغول عبادت بود و در یک خانه بسیار معمولی دار فانی را وداع گفت ، و من خوش شانس بودم این خانه را که  بیش از 50 متر مساحت ندارد و بعدها به موزه اسباب و اثاثیه ،آثار و عکسهای او در یکی از محله های تبریز بدل شد از نزدیک ببینم  ، از دیدن یک  تابلوی عکس او که در ورودی خانه آویزان شده بود و بازتاب دهنده آخرین روزهای زندگی او بود که  یک کولی دوره گردی را می ماند که ناکامیها  او را زمین گیر کرده است و یکه و تنها بین اسباب و اثاثیه اش  که از یک لباس ژنده و زیرانداز و یک فانوس  و یک بخاری بیش  نبود ، نشسته است .شاعر تنها زندگی کرد و تنها مُرد.فرزندانش بعد از اینکه ازدواج کردند  او را به حال خود رها کردند.  من یک نسخه از دیوان خودم  (حماسه قیتاز بابا داستان یک عمر)را به موزه او اهدا نمودم تا پل ارتباطی بین ما و آنها باشد  . و هروقت که گذرم به آنجا می خورد این کتاب را در بخش کتابهای اهدایی پشت ویترین کتابهایی با موضوعیت شهریار می بینم .

محمد حسین شهریار در سال 1904 در یکی از روستاهای تبریز به نام (قه یش قورشاغ)  مشرف بر دامنه کوهی که بسیار شبیه به تپه ای با نام (حیدر بابا)بود چشم به جهان گشود.واین کوه منشأ الهام خیال بارور او  در آفرینش شعر حماسی اش با نام این کوه شد. این روستا تابع دهستان خشگناب است و هنگامی که از این دهستان دیدن نمودم مجسمه بلند این شاعر رادر آنجا دیدم .و از روستای خود او گرفته ــ غنی در کشت وزرع و فقیر در احداث  کارخانجات ــ  تا کل آذربایجان نام شاعر به شکل گسترده و فراگیر همه جا را فرا گرفته است . از خود روستای او تا تبریز هر چیزی به نام او نامگذاری شده است .از مدرسه و بیمارستان بگیر تا مسجد جامع و بانک و دانشگاه . . زمانی که در شهر تبریز و نواحی اطراف آن می گشتم به جز مجسمه شهریار مجسمه دیگری را به چشمم نخورد،از قشرهای مختلف مردم پرسیدم که آیا  واقعاً شهریار این قدر نزد شما محبوب و دوست داشتنی است؟که پاسخ آنها جگر هر  انسان آزاده ای را کباب می کرد ، می گفتند همانطور که در مورد نابغه های دیگر نیز  اتفاق می افتد ما به بزرگان خودمان  بعد از مرگشان ارزش قائل می شویم ،و در زمان حیاتشان آنها را ولو با دادن جایزه ای  یا نصب مجسمه ای از خود آنها خوشحالشان  نمی کنیم ،گرچه اوکمی  قبل از مرگش افتخار دیدار با سیدعلی خامنه ای را داشت .با این وجود ایشان افسرده و تنها فقط با حقوق بازنشستگی خود به حیاتش ادامه می داد . به هیچ کشوری سفر نکرد و اگر او در استانبول یا باکو زندگی می کرد مسلماً او را  بر روی سر خود جای می دادند.اگر خانه محقر او را با قبر باشکوه او مقایسه نمایی حتماً تفاوت آنها را که همچون تفاوت کلبه با قصر است  خواهی دید . به خاطر پارساییش از نور دوربینها فرار می کرد و خبرنگاران را برای انجام مصاحبه  نمی پذیرفت و اعتقاد داشت شهرت سایه ماست و اوست که باید به دنبال ما بیاید نه این که ما به دنبال سایه باشیم با این وجود ایشان برای خیال خود  مجا ل گسترده ای برای نوآوری داد و همه دردها ، آرزوها و غمهای خود را در عشق وتجربهای زندگی در شعرش نمودار  ساخت چرا که او زمانی که تحصیلات خودش را در مدرسه دارالفنون در تهران به پایان رسانید وارد دانشکده پزشکی شد و در آنجا بود که  با تمام وجود عاشق و دلباخته دختری شد ولی خانواده دختر به خاطر فقر مالی اش به  تقاضای ازدواج او جواب رد دادند به همین دلیل گرفتار یک بحران روحی شدیدی شد و در بیمارستان بستری گردید .تمرکز شهریار  به هم خورد و مجبور شد  دانشکده پزشکی  را که فارغ ا لتحصیل شدن در آن برای اومثل آب خوردن بود رها کند.

 این حادثه ناگهانی تأثیر شگرفی  در زندگی او برجای گذاشت و توانائیهای نوآورانه او را شکوفا ساخت تا اینکه شاعری شد از تراز شاعران رده اوّل و باعث افتخارهمگان  در طول قرنها ،و پدیدآورنده قالب و سبکی نو و نو آور در بیان زیبایی و صداقت گفتار، تصویر  خیال و بیان حکمت در حد اعلا و در  حد و اندازه سعدی و حافظ  وخیام نیشابوری .گفته می شود که این شکست او در عشق در شخصیت او تأثیر به سزائی گذاشت و او را شخصی بدبین و درونگرا ،نمودار غم و تارک دنیا  بار آورد طوری که دنیا در نظر او دروغ و یاوه ای بیش نبود.

می گوید:این دنیای ما دروغ است و یاوه،ای حیدر بابا..و آن میراث سلیمان و نوح است... پسر، برادر! ،دنیا همانی است که مارا  گرفتار درد ساخته است..... به هر کسی هر چی داده ،گرفته است ....و از افلاطون تنها نامی مانده است..
حيدربابا ، دوْنيا يالان دوْنيادى
سليماننان ، نوحدان قالان دوْنيادى
اوغول دوْغان ، درده سالان دوْنيادى
هر کيمسَيه هر نه وئريب ، آليبدى
افلاطوننان بير قورى آد قاليبدى

حتی خانواده و دوستانش نیز او را همچون معشوقه اش رها می کنند، ایشان این حادثه را در این شعر حماسی به شکل زیبایی توصیف می کند .

حیدر بابا یاران و دوستان از من رویگردان شدند ....و یکی یکی  من را در صحرای غم  رهایم ساختند ...چشمانم خشک شده است و چراغ زندگی ام خاموش شده است .... در بدترین مکان روز من به شبی تاریک مبدل شد....و من اسیر ویرانه شام این دنیا هستم  
حيدربابا ، يار و يولداش دؤندوْلر
بير-بير منى چؤلده قوْيوب ، چؤندوْلر
چشمه لريم ، چيراخلاريم ، سؤندوْلر
يامان يئرده گؤن دؤندى ، آخشام اوْلدى
دوْنيا منه خرابه شام اوْلدى

واینجا خودش را به فرزندان امام حسین تشبیه می کند که در سرزمین شام اسیر شدند چرا که نه !خود شاعر نیز از اولاد امام حسین است!

شاعر به عنوان کارمند در یکی از بانکهای تهران کار کرد و زمانی که آوازه اش در کشور پیچید و مشهور شد اداره بانک با همان حقوق او را از انجام کار معاف ساخت تا با خیال راحت به کار شعر بپردازد سپس بازنشسته شد و به تبریز بازگشت و به همراه خانواده اش در این خانه محقر زندگی کرد . این شاعر گرامی دو دختر و یک پسرکه چیزی از شعر نمی فهمد دارد!! .

نبوغ شعری شهریار در سنین کودکی به ظهور رسید، روزی به پدرش که وکیل دادگاه و یک فرد بافرهنگ و محترم در بین طایفه خود بوده و به (حاج آقا خوشگنابی )معروف بود برگه ای را داد که شعر خود او بر روی آن نوشته شده بود ،پدر با دیدن آن آینده شعری درخشانی را برای او متصور شد ،در سال 1929 اولین دیوان شعرش را با مقدمه ای که ملک الشعراء بهار برای آن نوشته بود به چاپ رسانید .

شهریار شعر را دوست می داشت و با آن زندگی می کرد و تمام وقت و زندگی خود را وقف شعر کرده بود با قافیه ها خلوت می کرد و در گوشه تنهایی خود شعر می سرود در هر زمان و مکان می نوشت و گویی که این ابیات از الهه شعر بر او نازل می شدند . دختر بزرگش (مریم)حالت او را زمانی که او  سرگرم سرودن شعر بود و وحی شعر بر او نازل می شد توصیف می کند او می گوید:"همچنان به یاد می آورم زمانی که من یک دختر بچه بودم در نیمه شب از خواب بیدار می شدم نور ضعیفی را در اتاق پدرم می دیدم سپس به بهانه نوشیدن آب به طرفش می رفتم می دیدم که پدر با صدای آهسته شعری را زمزمه می کرد و با قلمی که در دست داشت بر روی برگه ای که پیش رویش قرار داشت می نوشت و زمانی که او در این  مقام قرار داشت  من نمی دانم در مورد چین و چروک و لرزش صورت او چه بگویم ،او کاملاً از دنیای ما کنده می شد بر فروتنی اش افزوده می شد در یک دنیای دیگر سیر می کرد طوری که اگر صدایش می کردی گویی این که او را از خواب عمیقی بیدار کرده باشی ناگهان از جا بر می خاست و من او را با همان فروتنی و وارستگی اش تنها می گذاشتم"

شهریار به شاعر غزلسرا مشهور شد ودر ادبیات فارسی و ترکی جای تعجب است   که شاعر، توانایی خودش را در سرودن غزل ارزیابی می کند و هدف در این نوع شعر  آن شکلی از غزل که ما می شناسیم نیست ،غزل قالب ،ترکیب و وزن خاصی دارد و از 6 بیت شروع می شود تا 12 بیت ادامه می یابد و در وزن هزج است و شایعترین آن وزن هزج اخرم است بر وزن مفعول مفاعیلن فعولن .شهریار شاعر بی رقیب عصر خود شناخته شده است ،در سال 1956زمانی که سخن مادرش را که در حد پرستش دوستش داشت شنید که می گوید  "از شعر پسرم چیزی را نمی فهمم چراکه او به یک زبان دیگر می نویسد" بسیار متأثر شد و سعی کرد او را خشنود سازد بنابر این خانواده اش را جمع کرد و به زادگاه اش رفت و زمانی که از دور چشمش به  کوه (حیدر بابا )افتاد قریحه شعری او با این شعر خماسی گـُل کرد .

زمانی که رعد و برق می زند ای حیدر بابا...وسیلهای بنیان کن  کف کنان به جریان می افتند ....و زمانی که دختران  صف می کشند و به نظاره می ایستنتد ...بر بزرگی ایل و تبارتان سلام باد.... چه اشکالی دارد شما هم یادی از من بکنید

   حيدربابا ، ايلديريملار شاخاندا
سئللر ، سولار ، شاققيلدييوب آخاندا
قيزلار اوْنا صف باغلييوب باخاندا
سلام اولسون شوْکتوْزه ، ائلوْزه !
منيم دا بير آديم گلسين ديلوْزه

و این شعر حماسی که بعد از او منبع الهام  هر شاعر و ادیبی گردید از بهترینهای شعر ترکی با لهجه آذری است که بسیاری از منتقدان آن را  به خاطر ویژگی مضامین انسانی ، فلسفی ، تجربه های شخصی  در زندگی و صداقت در گفتارو زیبایی آن در قالب و سبک شعری (ذخیره ادبیات جهان)یا (شعر آزاد جهانی) می دانند ،این نوع شعر از نوع سهل ممتنع و از رده (ترکیب بند)به شکل خماسی وبه صورت  هجایی می باشد که خاص شعر ترکی است(4+4+3)در مورد این شعر حماسی و بازخورد آن در مناطق کشورهای ترک زبان چندین مقاله به دو زبان عربی و ترکی به چاپ رساندیم.

شهریار در همه زمینه های شعر فارسی  در غزل ،مثنوی،رباعی ،شعر خماسی و آزاد منشأ نوآوریها یی شد  اگر نگاهی به دیوان شعرش بیندازیم بهترین شعر او همان (حیدر بابا ) است که اوّلین شعر او به زبان ترکی است  که برآمده از عمق وجود شاعر می باشد ، بدون هرگونه تکلف و مشقتی سروده شده است و در ادبیات ترکی یگانه محسوب می شود همین طور شاعر قصیده های دینی نوشت چون او در یک محیط دینی حوزه زندگی کرد و آشنایی خوبی با هنرهای موسیقی تصوف داشت طوری که دوست صمیمی موسیقیدانهای بزرگ ایران بود .گفته می شود که برخی از اشعارش را بر اساس نغمه های موسیقی کمان که دوستش اقبال آذر می نواخت مرتب می کرد ایشان(اقبال آذر)برای بخشهایی از شعر حماسی او  آهنگسازی کرد و در آذربایجان شمالی اجرا شد .  

برخی معجزات در شعر او به ظهور رسید از آن جمله تعریف می کنند که  در شهر قم مجتهدی بود به نام آیت الله مرعشی نجفی و ترک زبان هم بودند در خوابش حضرت علی (ع) را می بینند که به او خبر می دهند که شهریار قصیده ای در مدح ایشان سروده است و ابیاتی از آن را برای او می خوانند و مرد(آیت الله)آنها را حفظ می کنند و زمانی که از خواب برمی خیزند از اطرافیان در مورد شهریار می پرسند و این که این شاعر کیست ؟و این که ایشان او را نمی شناسند. که به او می گویند او شاعری است در شهر تبریز بنابراین از او دعوت می کنند که بیاید و زمانی که شهریار نزد آیت الله مرعشی حاضر می شود به او می گویند ای شهریار قصیده خودت را در مدح علی(ع)با عنوان (علی ای همای رحمت) بخوان و خود ابیاتی از آن را برای شاعرمی خوانند .شاعر از این سخن شگفت زده می شود و برای این که مطمئن شود می گوید  منظورتان چیست؟که آقای مرعشی  خوابی را که دیده بود تعریف می کنند  که در فلان روز و فلان ساعت....که اشک از چشمان شهریار سرازیرمی شود  و می گوید به خدا قسم غیر از من کسی از این قصیده خبر ندارد ودر حقیقت در همان زمانی که شما فرمودید تمامش کردم برخی از ابیات این قصیده را باهم می خوانیم

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدارا
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

شاعر حلقه اتصال بین شعر کلاسیک و آزاد بود و با شعرای هر دو سبک هم دوره بود و دوست صمیمی علی اسفندیاری ــ در ادبیات ایران  معروف به(نیما یوشیج) پیشاهنگ شعر آزاد و پدید آورنده آن در ایران ــ بود نیما اولین شاعری است که شعر آزاد نوشت و قصیده ای را با نام (افسانه)در سال 1921 به چاپ رسانید و این اوّلین شعر فارسی است  که به سبک شعر آزاد ساخته و پرداخته شد و  در آن زمان این نوع شعر چه از لحاظ قالب ،احساس و موسیقی کلام  در فضای شعر ایران  صدای تازه ای بود .و همانند اشعار بدر شاکر سیاب شاعر عرب است.علی 9 سال از شهریار بزرگتر بود و در سال 1895 در منطقه طبرستان در استان مازندران  به دنیا آمد.و خیلی کمتر از شهریار عمر کرد ــ64 ــ سال .ولی شهریار بیش از 80 سال عمر کرد . بین این دو شاعر نامه نگاریها ، گفتگوها و جلسات متعددی وجود داشت ، علی  متواضع  بود نگاه محبت آمیز همراه با احترام   به شهریار داشت. در یکی از نامه هایش چنین می نویسد.:

"شهریار عزیر عنوان قصیده ام  را که  به نام تو نوشتم قابل شما را ندارد تو خورشید ی  هستی در آسمان شعر و اگر خورشید نباشد هیچ چیز رنگی نخواهد داشت تو دلی  دیگر چه می خواهی...آیا خود دل را می خواهی!؟همچنین شاعر با پروین اعتصامی زن شاعر  خودساخته معروف که به رغم کوتاهی عمر شعر ش را چراغ راهی برای اصلاح جامعه زنان قرار داد ،هم دوره بود،این شاعره در یک حادثه رانندگی قبل از چهل سالگی کشته شد .همین طور استاد شهریار با شاعرانی چون سلیمان رستم ،محمد راحم و ابوالفضل حسینی (حسرت)از آذربایجان شمالی دوست بود و با آنها مناظرات شعری و نامه نگاریهای ادبی  داشت و دو تن از ادیبان ترکمن ما با نامهای استاد عطا ترزی باشی و نجیب وهاب با شاعر ملاقات داشتند . شاعر با به یادگار گذاشتن ذخیره ادبی فنا ناپذیر درگذشت،اندیشه ها را روشن ساخت نسلها را هدایت نمود ،  او تا دنیا دنیاست پایدار است ،در دل مردم زیست و شایسته احترام آنها شد و زمانی که به نور عشق سوخت   در دلها نفوذ کرد  تا روشنی بخش راه دوستداران علم و ادب باشد .

نوشته محمد مهدی بیات

مترجم :جمال الدین صحنه

منبعwww.alturkmani.com